آیین‌ها و باورهای کهنی که هم‌چنان نفس می‌کشند

آیین‌ها و باورهای کهنی که هم‌چنان نفس می‌کشند
آیین‌ها و باورهای کهنی که هم‌چنان نفس می‌کشند
عید کهن نوروز، آبستن آیین‌ها و سنت‌های دیرپایی است؛ سنت‌هایی که هر یک، نه فقط رنگ و بوی بهار و زایش دوباره طبیعت را با خود دارند که آمیخته با اعتقادات مذهبی و باورهای ملی و محلی نیز هستند. راز ماندگاری نوروز را هم باید در همین آمیختگی و یکی شدن جست. در سنت‌ها و آیینی که در جان مردمان این سرزمین ریشه دوانده و گذار زمانه نیز نتوانسته است نقش فراموشی بر آن‌ها بزند و این عید کهن را، در حافظه‌ی ایرانیان و پارسی‌زبانان کم‌رنگ سازد.
عید کهن نوروز، آبستن آیین‌ها و سنت‌های دیرپایی است؛ سنت‌هایی که هر یک، نه فقط رنگ و بوی بهار و زایش دوباره طبیعت را با خود دارند که آمیخته با اعتقادات مذهبی و باورهای ملی و محلی نیز هستند. راز ماندگاری نوروز را هم باید در همین آمیختگی و یکی شدن جست. در سنت‌ها و آیینی که در جان مردمان این سرزمین ریشه دوانده و گذار زمانه نیز نتوانسته است نقش فراموشی بر آن‌ها بزند و این عید کهن را، در حافظه‌ی ایرانیان و پارسی‌زبانان کم‌رنگ سازد.

گزارش نشریه تقاطع شماره 34 | قزوین، گرچه از دوره مادها سرزمینی تات‌نشین بوده، اما موقعیت سیاسی و نظامی این سرزمین در ادوار مختلف، پایتختی دوره صفویان و هم‌چنین وجود مراکز تجاری و بازارهای گوناگون در این منطقه، سبب مهاجرت‌های متعدد و پیوسته اقوام و طوایف مختلف به آن شده است. از این رو، این منطقه از ایران کُهن را باید گنجینه‌ای از سنت‌ها، باورها و آیین‌های مختلف ایرانی دانست؛ سنت‌ها و رسومی که هم اکنون نیز می‌توان آن‌ها را در روستاهای قزوین به‌ویژه در الموت جستجو کرد.

نوروزی خوانان، مُبشران بهار و سال نو

یکی از مهم‌ترین رسومی که در سالیان نه چندان دور در آستانه نوروز در روستاهای قزوین خصوصا در منطقه الموت انجام می‌شد، «نوروزی‌خوانی» بود. رسمی که البته در چهار دهه گذشته کمرنگ شده و امروز کمتر می توان ردی از آن یافت.

نوروزی خوان‌ها که گروه کوچکی از خوانندگان و نوازندگان دوره‌گرد بودند از دهم اسفندماه به بعد، به روستاها می‌رفتند و نوید دهنده فرا رسیدن بهار و نو روز بودند. آنان معمولا شعر معروف «نوروز نو سال باشد مبارک، شما را امسال باشد مبارک» و «ای خانم‌باجی، از ما نرنجی، بیار برامان نان برنجی» و «خانم‌باجی از بالاخانه، بیار برامان کشمش بی‌دانه» می‌خواندند، و فضایی از شعف و شادی را در روستاها ایجاد می‌کردند. همچنین خواندن این شعر توسط «نوروزی خوان»ها در الموت متداول بود: «ای صاحب‌خانه، تو بی‌بهانه، برام بیاور چند تا مرغانه (تخم‌مرغ)، اگر نیاری مرغات نمانه...»!

شاهزاده قهرمان میرزا سالور ملقب به «عین‌السلطنه» که به‌دلیل سرپرستی املاک پدرش در الموت، سال‌هایی را در این منطقه کوهستانی سپری کرد، در خاطرات روزانه خود، در ذکر رخدادهای 21 اسفند 1293 خورشیدی، روایت دیگری از نوروزی‌خوانی در الموت دارد: «چند نفر بچه به سن ده دوازده الی چهارده پانزده به خانه‌ها رفته پشت درب هر اطاق ایستاده و بعضی اشعار می‌خوانند. اگر پول یا آن چیزی که می‌دهند کامل و خوب باشد بعضی اشعار هم در مدح و ثنا و دعای صاحب‌خانه به زبان گیلکی یا الموتی خوانده، می‌روند، والّا بعضی اشعار هجو می‌خوانند که خیلی بامزه است. مثلا آ‌جا که مدح می‌گویند اشعاری است که معنی آن این است: کون مرغ شما درد نکند و تخم مرغ‌های بزرگتر کند. هجو باشد اشعاری است که کون مرغ تو درد کند و تخم‌های کوچک بگذارد. خیلی از این قبیل اشعار دارند.»

اجرای نمایش‌های آیینی در طلیعه نوروز

«کوسه‌گلین» نیز به‌عنوان یکی دیگر از رسوم قدیم روستاهای الموت در آستانه نوروز، نمایشی 2 تا 4 نفره بود؛ به‌طوری‌که دریکی از این نمایش‌ها، یکی از افراد خود را شبیه به یک خانم درمی‌آورد، در نمایش ترانه‌های شاد گاهی با مضامین نیایشی و عرفانی می‌خواندند؛ یا در نمایش دیگری با نام با جامه‌ای سرخ، کلاه‌بوقی و چهره سیاه کرده، زنگوله به پا به در خانه‌ها می‌رفت و سال نو و نوروز را بشارت می‌داد.

روستاییان بخشیدن پول و شیرینی را به «نوروزی خوان» یا «کوسه گلین» خوش شگون می‌دانستند و آمدن نوروزی خوانان یا «کوسه‌گلین» پیش‌زمینه‌ای برای ورود به عید نوروز بود و مردم به آن‌ها عیدی که معمولاً اقلام «خشکه» بود، می‌دادند.

«عین‌السلطنه» در خاطرات 21 اسفند 1293 خود همچنین به آیین‌های نمایشی دیگری از جمله «پیربابو و غُصه‌خورک» در الموت اشاره دارد: «شب‌ها «پیر بابو» و «نوروزی‌خوان» از دهات می‌آیند. اغنیا به آن‌ها پول می‌دهند. فقرا کشمش، سنجد، برنج، آجیل و شیرینی هرچه داشته باشند. خیلی بابو معتبر باشد دهل و سرنا هم دارد. مثل این دهات باشد [البته] ندارد. چند نفر جوان‌های آبادی شریک می‌شوند، دو نفر لباس‌های پوستی غریب تن می‌کنند، کلاه عجیب به سر می‌گذارند، صورت خود را زغال یا آرد می‌مالند، چماق یا قمه و شمشیر «کله»ای هم پیدا کرده همراه دارند. یک نفر را لباس زنانه تن کرده عروس قرار می‌دهند. آن‌ها را «عروس بابو» می‌گویند. «بابو» و آن یکی که «غُصه خورک» اسم دارد زنگ‌های قاطر به کمر و پای خود می‌بندند و با این هیکل وارد محوطه ده یا حیاط قلعه ما می‌شوند. عروس مشغول رقص می‌شود. سایرین دست می‌زنند و بعضی اشعار گیلکی می‌خوانند. «بابو» مشغول معاشقه با عروس می‌شود.

غُصه‌خورک متصل به سر و سینه خود می‌زند تا بالاخره «بابو» با آن زنگ‌ها و چماق از شدت حرارت عشق بنای رقص می‌گذارد. غصه‌خورک مجال نموده با عروس دست به گردن شده و ناز می‌دهد و التماس می‌کند. «بابو» که از رقص فارغ شده به سمت عروس خود می‌رود «غُصه‌خورک» را مشغول معاشقه می‌بیند. بابو که مرد مقتدر باقوه و قدرتی است بر طبعش گران می‌آید و با آن چماق غصه‌خورک را کتک می‌زند [و] توی برف می‌اندازد. از بلندی پرت می‌کند، لگد می‌زند. بالاخره سرش را می‌برد. [غصه‌خورک] باز زنده شده، تا بابو مشغول رقص می‌شود عروس را بغل زده معاشقه را تازه می‌کند. تا بازی تمام می‌شود و انعام خود را گرفته می‌روند. اما این‌ها به قدری تقلا می‌کنند و به سر و کله هم می‌زنند که ماها باشیم سکته عارض می‌شود. در یک شب چند ده را پا می‌زنند و چندین مجلس بازی می‌کنند.»

نوروز، از شلیک گلوله تا نوای گرامافون

عین‌السلطنه در خاطرات چهارشنبه اول فروردین 1296 خورشیدی، سال تحویل در الموت را در واپسین سال‌های حکومت قاجار اینگونه روایت کرده است: «یک ساعت و بیست و شش دقیقه از آفتاب گذشته تحویل حمل [فروردین] و اول نوروز بود؛ در اطاق خانم‌ها میز هفت‌سین گذاشته بودند. نوکرها را گفتم در اطاق تازه بنشینند. در موقع تحویل چند تیر شلیک کردند. پس از خواندن دعا، بچه ها مشغول گرامافون شدند.

من تا امسال جز در اندرون عیدی نداده بودم. چون لوازمات دیگر عید به‌واسطه گرانی امسال کمتر بود، لهذا عیدی دادم. یک ساعت بعد بیرون رفتم. نوکرها [و] بزرگ‌ها، دانه‌ای یک پنج هزاری زرد و کوچک‌ها، پنج هزاری سفید داده شد. [طبق] معمول سوار شده، امامزاده بالاروج مشرف شدم. بهمن و عباس و روشنک بودند. از آن‌جا خانه خاله رفتم. آخوندها و رعیت‌ها آمدند. چای صرف شده، قلعه آمدم. رعیت‌های زوارک دیدن آمدند. سابقا آن‌ها ناهاری در قلعه روز عید داشتند. از بس که در آن روز رعایای دهات دیگر هم جمع شدند من موقوف کردم، زیرا از شدت طفیلی مهمان‌ها گرسنه مانده بودند.

امسال نفری یک دو هزاری سفید به عوض ناهار دادم، به پیرمردها یک پنج هزاری سفید. خیلی آنها از ناهار خوش‌ترشان آمد. ان شاءاللّه در زیر سایه امام عصر عجل‌اللّه فرجه و در زیر سایه حضرت اقدس والا به همه فامیل مبارک خواهد بود».

از رسم «گِل کار» تا بَره خوش‌یُمن

پیش از نوروز، هنگامی که ایرانیان از میانه اسفند با «خانه تکانی» فضای محل سکونت خود را در استقبال از بهار، غبارروبی کرده و می‌آراستند، در الموت مرسوم بود در سنتی تحت عنوان «گِل کار»، دیوارهای کاهگلی داخل خانه را با لایه‌ای نازک از گِل، گِل‌کاری می‌کردند و لکه‌ها و خرابی‌های روی سطح دیوار را با آن می‌پوشاندند تا ظاهر خانه نیز آماده رسیدن بهار باشد.

در سالیان گذشته، از رسوم متداول در شب‌های پایانی سال کهنه در برخی از روستاهای الموت این بود که به گردن بره تازه به‌دنیا آمده، کیسه‌ای آویزان می‌کردند و آن را به خانه آشنایان و بستگان می‌فرستادند؛ صاحب خانه هم نان یا تخم‌مرغ و... را به‌عنوان عیدی در آن کیسه می‌گذاشت و بره را به صاحب آن باز می‌گرداند. اهالی قدم گذاشتن این بره به خانه را خوش یُمن می‌دانستند.

این رسم در شماری دیگر از روستاهای الموت، پس از سال تحویل صورت می‌گرفت؛ به گونه‌ای که روستائیان با آوردن یک بره سفید رنگ به خانه خود معتقد بودند که خوش‌یُمنی به خانه‌شان قدم گذاشته است. براساس همین رسم، فرزند کوچک خانواده این کار را انجام می‌داد و با مالیدن کمی حنا به سر بره و بردن آن به خانه همسایه‌ها، عیدی می‌گرفت.

در برخی از روستاهای الموت شرقی، صبح نخستین روز عید روز، معمولاً روستاییان پسربچه‌ای را از بیرون به خانه خود آورده تا به خوش‌یمنی قدم او سالی پربار و خوب برایشان فراهم شود که آن پسر خردسال نیز مقداری آب برای روشنایی در اتاق آن‌ها می‌پاشید و درنهایت به او عیدی می‌دادند.

در تعدادی دیگر از روستاهای الموت شرقی از روز اول عید تا روز سیزدهم، دختربچه‌ها روی بام‌ها شعر «گل گندم همه‌اش سرخ و سفید مال مردم» می‌خواندند و اهالی، هنگام تحویل سال نو، یک بره داخل منزل می‌آورند و پس از تحویل سال تا بره از منزل خارج نشده، کسی نباید از خانه بیرون می‌رفت که این کار را به نیت اینکه سالی باروزی و برکت فراوان داشته باشند انجام می‌دادند.

خلعتی نوعروسان برای مادر شوهر

الموتی‌ها در گذشته، در «کُلَه‌چارشنبه شو» یا همان شب چهارشنبه‌سوری، شیر آش و یا کله‌پاچه درست می‌کردند و روی بام یا در حیاط خانه‌های خود آتش می‌افروختند. آن‌ها در «کهنه عیدی شو» یا شب تحویل سال، معمولا بستگی به بضاعت خود، غذاهای رسمی‌تری مانند خورش فسنجان‌مرغ می‌خورند.

یکی دیگر از رسوم عید نوروز در الموت، رفتن عروس به‌ویژه نوعروسان به خانه مادر شوهر بود که خلعتی یا هدیه خاصی برای مادر شوهر می‌بردند و در مقابل از مادر شوهر خلعتی یا کادویی دریافت می‌کردند. «عیدی برون»، رسم دیگری در برخی از روستاهای الموت بود که درگذشته‌ی نه‌چندان دور چند روز قبل از سال تحویل و آمدن نوروز، خانواده و اقوام داماد برای نوعروس عیدی می‌بردند. این عیدی شامل پارچه، کله قند، چای و حبوباتی مانند عدس، لپه و... بود که آن‌ها در چند مجمع (سینی بزرگ مسی) آماده می‌کردند و سپس زنان، مجمع‌ها را بر سر می‌گذاشتند و به خانه عروس می‌رفتند.

آغاز سال نو با زیارت امامزاده‌ها

هم‌چنین در اولین روز نوروز روستاییان الموت به زیارت بقاع امامزاده‌های محل خود می‌رفتند و سال نو را با حضور در امامزاده‌ها آغاز می‌کردند؛ این رسم هم‌چنان در الموت اجرا می‌شود. مردم بعد از رفتن به امامزاده، در آیینی تحت عنوان «عید گردشی» به دیدار همدیگر می‌روند. در گذشته رسم بر این بود که از روز دوم فروردین به بعد اهالی یک روستا به دیدار اهالی روستای دیگر نیز می‌رفتند.

مردم آن روستا نیز از اهالی روستاهای مجاور که برای عرض تبریک عید و عید دیدنی به دیدار آن‌ها رفته بودند در مسجد محل با پنیر، سمنو، فرنی، حلوا، نیمرو و مربا پذیرایی مفصلی می‌کردند؛ این رسم هم‌اکنون کمرنگ شده، هرچند در برخی روستاها به شکل‌های مختلف هم‌چنان وجود دارد.

در برخی مناطق الموت، زنان روستا برای پذیرایی از مهمانان خود که از روستاهای دیگر برای شادباش عید به روستای آنان می‌آمدند، در داخل خانه‌هایشان سفره‌ای پهن می‌کردند که این سفره شامل تنقلاتی چون نخودچی و کشمش، تخمه کدو، سنجد، سمنو و نوعی شیرینی مخصوص عید شبیه کُلاس بود که به آن «زنجفیلی» می‌گفتند و خودشان تهیه می‌کردند. رسم بود به میهمانان چند تخم‌مرغ محلی به‌عنوان عیدی داده شود.

اهالی برخی از روستاها نیز در اولین روز نوروز برای تسلی دادن به دیدار افرادی می‌روند که بستگانشان قبل از عید به رحمت خدا رفته بودند و مراسم نوعید داشتند. این رسم نیز هم‌چنان در روستاهای الموت وجود دارد و روستاییان خود را به اجرای آن مُقید می‌دانند.

آن‌چه اشاره شد تنها بخشی از آیین‌ها، رسوم و سنت‌هایی است که در سالیان گذشته در عید نوروز و سال نو در الموت اجرا می‌شده و یا هم‌چنان در این منطقه کهن که به‌لحاظ تنوع اقلیمی، قومی، فرهنگی و اجتماعی باید آن را «هندوستان ایران» نامید، ساری و جاری است. بی‌گمان حفظ و احیای این آیین‌ها، به‌ویژه سنت‌هایی که سبب افزونی مودت و مهربانی و صمیمت و نزدیکی بین مردمان آن هم در آستانه سال نو می‌شود، نه تنها در افزایش تعامل اجتماعی آن‌هم در عصر ارتباطات مجازی بسیار موثر است که باعث ماندگاری فرهنگ دیرینه این سرزمین کُهن خواهد شد.


انتهای پیام/

https://www.titrqazvin.ir/news/17848

مطالب پیشنهادی از سراسر وب