اساطیر رمزوارترین بریده تاریخ بشر

اساطیر رمزوارترین بریده تاریخ بشر
اساطیر رمزوارترین بریده تاریخ بشر
بررسی رفتارهای آیینی هر فرهنگ، بنیاد و حقیقت کلی آن فرهنگ را معرفی می‌کند. در واقع جستجو برای یافتن هویت فرهنگ هر قوم، یکی از مشغله‌های عصر حاضر است. متخصصین فرهنگ مردم (فولکلور) همواره از مشابهت‌های فراوان میان اساطیر متعلق به زمان‌ها و محیط‌های مختلف و متنوع سخن گفته‌اند. از طریق اسطوره‌ها می‌توان به نموداری از تکامل انسان‌ها دست یافت که در طول تاریخ دستخوش تغییر و تحولات شده است.
بررسی رفتارهای آیینی هر فرهنگ، بنیاد و حقیقت کلی آن فرهنگ را معرفی می‌کند. در واقع جستجو برای یافتن هویت فرهنگ هر قوم، یکی از مشغله‌های عصر حاضر است. متخصصین فرهنگ مردم (فولکلور) همواره از مشابهت‌های فراوان میان اساطیر متعلق به زمان‌ها و محیط‌های مختلف و متنوع سخن گفته‌اند. از طریق اسطوره‌ها می‌توان به نموداری از تکامل انسان‌ها دست یافت که در طول تاریخ دستخوش تغییر و تحولات شده است.

گزارش نشریه تقاطع شماره 34 | ملل و اقوام مختلف جهان دارای مجموعه‌ای از اساطیر بوده و هستند که مطالعه آن، گذشته از جذابیت داستان‌ها، نمایانگر سیر تحول اندیشه انسانی است. تاثیر اساطیر در زندگی ما به حدی‌است که روان‌شناسان پیرو مکتب یونگ کهن الگوهای اساطیری را مشخص کننده رفتار فرد می‌دانند و معتقدند که برای نفوذ و شناخت ناخودآگاه جمعی و فردی باید اساطیری را مد نظر قرار داد که در ذهن آن فرد یا جمع، ساری و جاری و در حال تعامل است.

پس شناخت اساطیر، علاوه بر سیر تحول اندیشه انسانی، برای درک و شناخت انسان کنونی و الگوهای فکری و رفتاری او ضروری است. سعی در شناخت بهتر اساطیر، تنها برای خواندن مجموعه‌ای از داستان‌های زیبا نیست، بلکه روشی‌است برای تحقیق و شناخت عمیق‌تری از محتوای درونی اندیشه بشری که در قالب داستان و قصه رخ می‌نمایاند.

نگاهی عمیق‌تر به عمق داستان‌ها نشان می‌دهد که باید از لابه‌لای رمزها به واقعیت‌ها پی برد. پرده‌ها را پس زد و حقیقت را دید. حقیقتی که در گذر زمان گم شده است. «گاستون باشلار» جمله جالبی دارد که حیات تاریخی انسان را از پس زمینه اسطوره‌وار تا به واقعیت تاریخی در بر می‌گیرد، او می‌گوید: «آدمی صحنه رمزها است»؛ رمزهایی که وقتی می‌شکافی شان و هسته‌ها و معناها را در می‌یابی، جلوه‌های تازه‌ای از ناگفته‌ها و خاموشی‌های دیرینه را در برابر نگاهت باز می‌تابانند. اساطیر به‌عنوان رمزینه‌وارترین بریده تاریخ بشر مملو از این قبیل تجلیاتند؛ تجلیاتی که گاه دست و پا بر هم ساییده‌اند و از پس قرون و سده‌ها به شکل‌های گونه‌گون بازمانده و خود را به اکنون رسانده‌اند و گاه در همان لایه‌های دیرینه سال فسیل شده‌اند!

حضور زن در کهن الگوهای اساطیری

جست‌وجوی ردِ پای مفقوده زن در میان اسطوره‌های غبار گرفته و بی‌تاریخ، بی‌تردید کاری است دشوار و گاه ناشدنی. برآیند این مطالعات فرهنگی بیانگر آن است که زنان بخش مهمی از بدنه اسطوره‌های هر قوم را تشکیل می‌دهند و در طول تاریخ با افت و خیزهای اجتماعی فراوانی روبه‌رو بوده‌اند. زن و نقش او به عنوان بخشی از پیکره اساطیر در طی هزاره‌های تاریخ در حال دگرگونی و تغییر بوده است. در واقع اگرچه مقام اجتماعی زن در طول تاریخ، گاه در اوج و گاه در حضیض بوده، اما آن‌چه مسلم است این است که زن همواره در آفرینش شادی و آرامش نقشی غیر قابل انکار و نیز تغییرناپذیر داشته است.

پیکرک‌های زنانه‌ای که متعلق به خدابانوان بوده و در معرفی نقش، وظایف و توانمندی‌های زنان در طول تاریخ -مخصوصا تاریخ اساطیری- در فرهنگ و هنر هر قومی تجلی یافته گویای این روند تاریخی هستند. از این رو خلق شادی توسط زنان در تفکر ایران باستان اهمیت فراوانی در زیربنای روان اجتماعی داشته است.

زنان بیشتر از جنبه داشتن احساسات و عواطف مادرانه و نقش آن‌ها در جهان سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی موضوع اکثر پژوهش‌ها بوده‌اند. از سویی توجه به آیین‌ها و مراسم اساطیری که از دیرباز در میان جوامع مختلف رایج بوده نیز مورد توجه بسیاری از پژوهشگران بوده است. با این حال پرداختن به اصل شادی و مراسم آیینی مربوط به آن و نقش‌آفرینی زنان در این خصوص کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است.

در فولکلور مردم ایران تمامی آداب و رسوم شادی بخش بدون حضور و نقش زن و مادر ناقص و تهی از معنا است. در ساختارشناسی قصه‌های مردمی و نیز در افسانه‌ها نقش زنان در ایجاد فضایی شاد مهم‌ترین کارکرد را به خود اختصاص داده است. این نقش از دیرباز در اسطوره‌ها نیز وجود داشته و حضور ایزد بانوان با کارکردهایی چون بخشندگی، پاکی، شادی، زیبایی، دانایی در اساطیر ناشی از این تفکر باستانی‌است و نشان می‌دهد ماهیت وجودی زن با این عناصر پیوندی ناگسستنی داشته و دارد.

جایگاه شادی در خلقت مینوی

در تفکر ایرانیان باستان، خلق شادی به عنوان یکی از مظاهر خلقت مینوی از اهمیت فراوانی برخوردار است. در سنگ‌نبشته نقش رجب از زبان داریوش آمده است: «بغ بزرگ است اهورامزدا که این بوم را بداد، که مردم را بداد، که مردم را شادی بداد (مهرداد بهار). طبق اسطوره زندگی زرتشت یکی از معجزات این پیامبر آن بوده که موقع زادن خندید (ژاله آموزگار). علت خنده زردشت چنین توجیه شده که در هنگام تولد او اهریمن، سپاهی از دیوان را برای نابودی‌اش فرستاد و ایزدان به کمک فره به مقابله با دیوان پرداختند. اهریمن که خود را در حال شکست دید، دیو «اکومن» (اندیشه بد) را گسیل کرد و اورمزد به مقابله او بهمن (اندیشه نیک) را فرستاد. بهمن در اندیشه زرتشت درآمد و با آن درآمیخت و چون بهمن مینوی شادی آفرین است، زرتشت هنگام تولد خندید.

بر اساس اسطوره‌های خلقت در ایران باستان اورمزد در شش مرحله آفرینش را به وجود آورد. نخستین آفریده مادی آسمان است که اورمزد به یاری او شادی را آفرید و پس از آن زمین، آب، گیاه، حیوان و انسان را آفرید. آسمان در اندیشه ایرانیان باستان «هم‌چون جنگجوی دلیری‌ست که در برابر حمله اهریمن ایستاده است (ژاله آموزگار،) لذا می‌توان او را مظهر قدرت و مردانگی به شمار آورد.

زمین که در مرحله بعد آفریده شد، امشاسپندی مقدس است که با ویژگی تانیث خلق گردیده و در واقع حکم دختر اهورامزدا را دارد. باروری، زایش، رویش، بردباری و آرامش از ویژگی‌هایی است که برای زمین در نظر گرفته شده است. بنابراین در تصور مردمان عصر کشاورزی، زن همزاد زمین است. برگزاری جشن‌ها و آیین‎های خاص با محوریت زمین را می‌توان در پیوندهای فرهنگی مردمان بومی کانادا و مطالعات فرهنگی مردم ایران مشاهده کرد که به نوعی احترام به زمین به مثابه مادر اساطیری یا «مادر کبیر» است.

این دیدگاه در روابط قدرت و انگیزش احساسات ملی‌گرایانه بسیار مورد انتقاد مطالعات زنان قرار دارد. انتقادها از آن است که بخش اعظم تاریخ و ادبیات اساطیری ملت‌ها با خوانش‌های مردسالارانه با محوریت زمین به جایگاه زنان نگریسته و به جای ارج نهادن به زنان در موقعیت‌های تاثیرگزار اجتماعی، از جایگاه آنان برای برانگیختن احساسات ملی‌گرایانه، جنگ‌طلبانه و عموما مردسالارانه بهره برده‌اند.

زن و شادی در مظاهر خلقت

در تاریخ اساطیری ایران، نخستین آفریده مادی، آسمان است که «اورمزد» به یاری او شادی را می‌آفریند. حضور یک زن نمادین در آسمان (زهره) که در ادب فارسی مظهر شادی و طرب است، این باور را در ذهن متبادر می‌کند که میان مظاهر طبیعت، زن و شادی پیوندی وجود داشته است. به‌علاوه ایرانیان، زمین را یکی از امشاسپندان مقدس می‌دانند که با ویژگی تانیث خلق شده و در واقع حکم دختر اهورامزدا را دارد.

با اندکی تحقیق و تامل می‌توان برگزاری جشن‌ها و آیین‌های خاص زمین را به نوعی احترام به این مادر اساطیری در فرهنگ ایرانیان باستان دانست که همواره بن‌مایه خلاقیت‌های ادبی داستان‌ها و اشعار و جان‌مایه نقاشی‌ها و هنروری‌های ایرانیان بوده است. در مراسم سال نو -که آغاز طبیعت است- خدابانوی زمین به همه چیز زندگی می‌دهد و مردم را برای برگزاری مراسم سرور همگانی آماده می‌کند. لذا قدرت زایش و باروری زمین و وجود ایزدبانوانی با مظاهر قدرت، حاصلخیزی، باروری، عشق و شادی تحت نام‌های خاص در اساطیر جوامع کهن این پیوند را مستحکم‌تر می‌کند.

در نقش زنان در آفرینش شادی و جایگاه حیات‌بخش آن‌ها در امروزی و اساطیری می‌توان گفت که بازگشت به آغوش کهن مادر اولیه به عنوان یک اصل درمانگر در روان‌پریشی‌های بشر امروز موثر بوده و نمی‌توان نقش شادی‌آفرینی زنان در زندگی ماشینی امروز را نادیده گرفت. لذا عنصر زنانه‌ای چون آب، زمین و گیاه را می‌توان اصل و منشا شادمانی، آبادانی و آرامش دانست و زن به‌عنوان تجسم عینی این اسطوره‌های شادی‌آفرین را بخشی از فرهنگ اصیل و مشترک همه جوامع بشری دانست.

بنابراین نقش فعال زنان در بازسازی ساختار روانی جامعه با مبنا قرار دادن اصل « شادمانی» نقشی غیر قابل انکار در گشودگی‌های فرهنگی با محوریت «نیکی» خواهد داشت. بازگشت انسان‌ها به زمین بر تقدس مینوی آن تاکید می‌کند و پاسداشت مظاهر این مادر کبیر از جمله وظایفی‌است که بر دوش انسان‌ها نهاده شده است. چرخه سلامت و حیات به عنوان مهم‌ترین عنصر در اعطای آرامش روحی انسان‌ها و شادمانی در آغوش پر مهر طبیعت را می‌توان جان‌مایه فرهنگی دانست که از خدابانوان باستان تا زنان امروز ایران پاسداری کرده‌اند.

زن، مادر انسان و زمین، مادر هستی

در باور جوامع کهن «جامعه کشاورزی زایش را تقویت می‌کند و زایندگان (مادران) که خوراک‌دهندگان نیز هستند مورد ستایش‌اند. زنان همان‌گونه که خود می‌زایند زمین را نیز بارور می‌کنند. زن مادر انسان و مادر زمین است. او مادر کبیر است. برکتی که از حضور زمین در آفرینش ناشی می‌شد، زمینه شادمانی را نیز فراهم می‌کرد، زیرا پرستش ایزد بانوان در عهد باستان یک اصل پذیرفته شده به‌شمار می‌رود و برگزاری جشن‌ها و آیین‌های خاص زمین به نوعی احترام به این مادر اساطیری یا مادر کبیر است. در مراسم سال نو که آغاز زندگی جدید طبیعت است این خدا بانوی زمین است که به همه زندگی می‌دهد و مردم را برای برگزاری مراسم سرور همگانی آماده می‌کند.

نگاهی گذرا به انبوهه اساطیر ملت‌های مختلف و مجموعه باورهای قومی و اندیشه‌وارشان نشان می‌دهد که در گذشته‌های دور عنصر زمین، عنصر زایندگی و به دنبال آن، زن به عنوان نماد این زایندگی تا چه پایه ارزشمند و پرستیدنی بوده است. هومر در نیایش‌های خود چنین آواز سر می‌دهد: «من زمین را می‌ستایم، مادر عالم که نشستگاه‌های استوار دارد، جده گرامی که بر خوانش همه موجودات روزی می‌خورند... این تویی که می‌توانی به مردگان حیات ببخشی و نیز زندگی را از آنان بازگیری... نیک‌بخت آن‌که تو وی را به نیک‌خواهی‌ات بنوازی، برای چنین کسی کشتزار زندگی بسیار بر خواهد داد؛ در صحرا گله‌هایش فزونی خواهند یافت و خانه‌اش آکنده از مال و خواسته خواهد شد.»

پر بی‌راه نخواهد بود اگر میل انسان کهن را به تشکیل ساختارهای مادرسالارانه و همچنین پرستش مادر - الهه‌ها در ریشه‌های این تقدیس و بزرگ انگاشتن زمین و سخاوتمندی زاینده‌اش جست‌وجو کنیم. تا آ‌ن‌جا که براساس قول پوزانیاس، پلیادها هفت خواهری که به مقام خدایی رسیده‌اند و صورت فلکی پروین را (که از هفت ستاره تشکیل شده)، ساخته‌اند، در نیایشی برای زئوس، زمین را به حق مادر خود می‌خوانند: «ای زئوس بزرگ به یاری تو است که زمین برمی‌دهد. ما به حق او را مادر خود می خوانیم».

اسطوره زن در نمایشنامه «شب هزار و یکم»

شاید نمایشنامه «شب هزار و یکم» نوشته بهرام بیضایی تلنگر جالبی باشد برای پیدا کردن گمشده‌های تاریخی در دوردست اساطیر، ماجرای حیات هراس‌آلود زنی که برای بقای خویش داستان‌سرایی می‌کند و شاید خویشتنِ خویش را در دل همین داستان‌ها می‌کارد تا بعدتر بشکفد و سکوت دیرینه‌ای را که روی واقعیت‌ها نشسته است، بشکند.

بهرام بیضایی درباره این نمایشنامه و سه زن نهفته در آن تحلیل جالبی دارد که شایسته تامل پژوهشگران است. او در مصاحبه‌ای می‌گوید: «... به‌نظر من در زمانی نقش زنان از اسطوره‌ها حذف شده است و نقش آن‌ها به مردان داده شده است». و در ادامه اضافه می‌کند: «اسنادی که از گذشته باقی‌مانده نشان می‌دهد دو شخصیت شهرناز و ارنواز «ول معطل» هستند و اصلاً معلوم نیست چه کاره‌اند و برای چه هستند؟ در عوض، آن‌جا دو آشپز به نام‌های «ارمائیل» و «گرمائیل» هستند که هر شب یکی از دو جوان را باید نجات دهند. من تصور می‌کنم در نسخه قبلی این داستان، شهرناز و ارنواز این کار را می‌کردند و ارمائیل و گرمائیل متعلق به دوره وارد شدن بعضی از تفکرات به فرهنگ ایران است. شهرزاد کسی است که هر شب قصه می‌گوید و یک نفر را نجات می‌دهد و در واقع طرح داستان ضحاک است.»

چنین باوری امید تازه‌ای است برای پیدا کردن تکه‌های گمشده پازلی ناتمام از گذشته اسطوره‌وار تاریخ بشریت! نگاهی ظاهری به اسطوره‌های دینی ایران زمین نشانگر چیرگی عنصر مردانه است، اما شاید بتوان این انگاره را زیر سئوال برد، درست زمانی که به جست‌وجوی راستین رمزها برخیزیم.

جشن نوروز احترام به خدا بانوی کبیر

در مراسم سال نو که آغاز طبیعت است، آن‌چنان‌که در فرهنگ اساطیری آمده، این خدابانوی زمین است که به همه چیز زندگی و حیات می‌بخشد و مردم را برای برگزاری مراسم سرور همگانی آماده می‌کند. به همین دلیل، قدرت زایش و باروری زمین و وجود ایزد بانوانی با مظاهر قدرت، حاصل‌خیزی، باروری، عشق و شادی تحت نام‌های خاص در اساطیر جوامع کهن این پیوند را مستحکم‌تر می‌کند.

جشن نوروز نیز که بزرگترین و با شکوه‌ترین اعیاد ایرانیان به شمار می‌رود، ارتباط بسیار نزدیک و مستقیمی با زمین، مادر کبیر طبیعت دارد. در واقع خدا بانوی زمین است که شادی همگانی مردم را باعث می‌شود و موجبات تفریح و نشاط مردم در دامن طبیعت را فراهم می‌آورد. تجدید و تکرار آیینی این جشن‌ها در دوره‌های تاریخی مختلف گواه ارزش والای شادی و تفریح در تفکر و اندیشه ایرانیان باستان بوده است.

مراسم خاصی که در نوروز اجرا می‌شود نیز هرکدام به نوبه خود دارای اهمیتی خاص است. همه این مراسم، مراسمی شاد و مقدس و زیبا هستند. سنت پاکیزه خانه‌تکانی، برافروختن آتش به نشانه قداست آتش در نزد ایرانیان، پوشیدن لباس‌های زیبا و پاکیزه و نو، چیدن سفره هفت سین و اعتقاد به قداست عدد هفت، کاشتن سبزی و هفت نوع از غلات (که در ایران قدیم میان مردم مرسوم بود هرکدام از این غلات که بهتر می‌رویید نشانه وفور آن نوع غله در طول سال بود)، دید و بازدیدهای نوروزی، عیدی دادن، بازگشت به طبیعت، یاد کردن ارواح درگذشتگان و اجرای ده‌ها رسم خوب و پسندیده از پیامدهای دیگر این ایام است که عموما توسط بانوان انجام می‌گیرد. با بررسی برخی از این افسانه‌ها و اسطوره‌های کهن در ایران و سایر ملل جهان می‌توان زن را به عنوان نمادی برای شادی در نظر گرفت.

کهن الگوی مادر و شادی

در عصر حاضر پیروان مکتب روان‌شناسی «یونگ» که پرستش ایزد بانوان را در عهد باستان به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته‌اند به این نتیجه رسیده‌اند که انسان امروزی به طور ناخودآگاه و به شکل‌های گوناگون نسبت به کهن الگوی مادر اولیه ابراز شوق می‌کند. آنان بیماران بسیاری را در کلینیک‌های روانی خود مورد درمان قرار داده و پس از بررسی حالات و تعبیر رویاهای آنان مایه‌ای واحد و اصیل یافته‌اند که گرایش نسبت به بازگشت به آغوش «کهن مادر بزرگ» را می‌توان به آن اطلاق کرد.

این مکتب با زبان علمی یادآور شده که هر نوع تقدس و الوهیت منهای عنصر زنانه قادر نیست انسان را به سرچشمه زلال رضایت، خرسندی و شادمانی برساند و انسان امروز در محاصره مفاهیم و پدیده‌هایی که یکسره مردانه است، تبدیل به موجودی نامتعادل و خشن و نامهربان است.


انتهای پیام/

https://www.titrqazvin.ir/news/17857

مطالب پیشنهادی از سراسر وب