پاسخ نظامی ایران بهحمله تروریستی اسراییل بهساختمان کنسولگرای ایران در دمشق، بازتابی بسیار گسترده برجا گذاشت و بیش از آنکه اقدامی جنگافروزانه تلقی شود، پاسخی دوراندیشانه و هوشمندانه مبتنیبر راهبرد بازدارندگی تفسیر میشود.
پاسخ نظامی ایران بهحمله تروریستی اسراییل بهساختمان کنسولگرای ایران در دمشق، بازتابی بسیار گسترده برجا گذاشت و بیش از آنکه اقدامی جنگافروزانه تلقی شود، پاسخی دوراندیشانه و هوشمندانه مبتنیبر راهبرد بازدارندگی تفسیر میشود.
گزارش تحلیلی نشریه تقاطع شماره 35 | «در ادبیات کلاسیکِ روابط بینالملل هدف از بازدارندگی جلوگیری از اجرائیکردن و عملیاتیکردن تصمیمات نظامی از سوی طرف مقابل است. راهبرد بازدارندگی نه برای جنگیدن؛ بلکه برای جلوگیری از جنگ و حفظ صلح است تا طرف مقابل متقاعد شود در میان راههای موجود جنگ دارای کمترین اثر و بیشترین هزینه است. بنابراین به تعبیر «کالینز» بازدارندگی از نظر فیزیکی، دفاعی از طرف مقابل نمیکند؛ بلکه از نظر روانی مانع از تجاوز میشود».
حمله ایران نقطه عطفی در معادلات خاورمیانه
پس از پاسخ موشکی بامداد بیست و ششم فروردین ایران به اسرائیل، دو قرائت متفاوت و متضاد از آن در سطح محافل رسانهای و کارشناسی ارائه شد که یک قرائت با نگاهی تقلیلگرایانه، آن را یک عملیات نهچندان گسترده ارزیابی کرد. ولی در مقابل بخشی از تحلیلگران و رسانهها هم تاکید داشتند که حمله ایران صفحه جدیدی از موازنه قوا و نقطه عطفی در معادلات خاورمیانه خواهد بود.
براساس نگاه دوم، تحلیلگران دو نکته را مورد توجه ویژه خود قرار دادند؛ نخست آنکه، جسارت نظامی و دفاعی ایران در به چالش کشیدن تنها قدرت هستهای خاورمیانه، آن هم «زمانی که تهران 185 پهپاد، 36 موشک کروز و 110 موشک زمین به زمین را به سمت اسرائیل در قامت تنها بازیگری که در خاورمیانه دارای قدرت نظامی است، شلیک میکند، حکایت از این دارد که تهران به چنان توان بازدارندگی رسیده است که علاوه بر به چالش کشیدن تنها قدرت هستهای جهان اسلام یعنی پاکستان، این پتانسیل را هم در خود میبیند که تنها قدرت هستهای نظامی خاورمیانه راهم به چالش بکشد».
مساله دومی که مورد توجه قرار گرفت، نسبت هزینههای نظامی و دفاعی ایران با کشورهای غربی است؛ «موشکهای چند صد هزار دلاری و چند میلیون دلاری آمریکا، انگلستان و اسرائیل برای دفع پهبادهای چند ده هزار دلاری ایران به کار آمدی صددرصدی نرسیده است». مبتنی بر این نگاه، میتوان به این نتیجه رسید که پس از حمله موشکی ایران، فارغ از ادامه ماجرا توان بازدارندگی ایران اکنون به شکل راهبردی تغییر پیدا کرده است.
در این میان، این سوال محوری مطرح است که آیا اسراییل به عملیات گسترده موشکی و پهپادی ایران پاسخ خواهد داد و شعلههای جنگی فراگیر (که البته احتمال آن چندان قوی نیست)، منطقه را فرا میگیرد یا به خواست ایالات متحده در خویشتنداری و عبور از مساله تن میدهد و یا در چارچوب برخی گمانهها، براساس سناریوی طراحی شده، وارد مرحله تازهای از یک جنگ فراگیر خواهد شد؟ سوالی که پاسخهای متفاوتی تا کنون به آن داده شده است.
«دنیل بایمن» عضو اندیشکده مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی و استاد دانشگاه جورج تاون و «کنت پولاک»، تحلیلگر انستیتوی امریکن انترپرایز معتقدند: «اسرائیل ممکن است همچنان این نیاز را احساس کند که باید در جایی به ایران ضربه بزند تا نشان دهد که هرگز از تلافی اقدامات دشمن و بازیابی بازدارندگیاش واهمه ندارد. اما نوع حمله ایران احتمال چنین پاسخی را از جانب اسرائیل کاهش میدهد. با توجه به گرفتاری تلآویو در جنگ غزه، تنفر شکل گرفته از اقدامات این رژیم در میان افکار عمومی جهان و خدشه وارد شدن به اعتبار اسرائیل، توقف تلاشها برای عادیسازی روابط با کشورهای عربی و کاهش حمایتهای آمریکا از اقدامات تلآویو، در حال حاضر ارتش اسرائیل و اکثر مقامات دولت این کشور به دنبال کاستن از بار مشکلات نظامی هستند تا تشدید آنها».
ایالات متحده و سیاست منع گسترش جنگ
این دو در یادداشتی که در نشریه فارن پالیسی منتشر کردند، نوشتند: «در عین حال اقدام نظامی مستقیم علیه ایران موجب پیچیدهتر شدن معادلات میشود. از این رو بهنظر میرسد که اسرائیل ممکن است به رویکرد قبلی خود یعنی هدف قرار دادن مقرهای نظامی وابسته به ایران در سوریه و لبنان و احتمالا عراق و سوریه بازگردد».
بهزعم این تحلیلگران، اما «در نهایت، موضع آمریکا کاملا ساده و روشن است. ایالات متحده میخواهد مانع از یک جنگی منطقهای شود که میتواند پای نظامیان این کشور را به معرکه بکشاند، موجب آشفتگی در بازارهای بین المللی گردد و موقعیت متحدان عرب واشنگتن را پیچیده سازد. واشنگتن میخواهد در عین حفاظت از اسرائیل، تلآویو را مجاب به توقف عملیات در غزه نماید. بزرگترین نفس راحت را احتمالا آنهایی کشیدند که شب حمله ایران در اتاق وضعیت کاخ سفید نشسته بودند و نهایتا به این ارزیابی رسیدند که نه ایران و نه اسرائیل قرار نیست اقدامات بیشتری را انجام دهند».
اکنون جهان منتظر واکنش اسرائیل به عملیات «وعده صادق» است. در این باره دو نظریه قابل طرح است: اگر حمله 1 آوریل اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق صرفا یک حمله تاکتیکی برای دستیابی به اهدافی محدود بوده، بنابراین نوع واکنش اسرائیل به حمله انتقامی ایران میبایست تا حدود زیادی به میزان خسارات وارد شده بستگی داشته باشد. از آنجا که اسرائیلیها مدعی خسارت محدود در این عملیات شدهاند و بایدن رئیس جمهور ایالات متحده نیز خواستار عدم پاسخ از سوی اسرائیل شده، منطقی است که انتظار کاهش تنشها یا پاسخی حداقلی از سوی اسرائیل را داشته باشیم.
اما اگر حمله 1 آوریل با اهداف راهبردی و اساسا برای بهجنگ کشاندن ایران (و به تبع آن آمریکا) انجام گرفته باشد، قاعدتا اسرائیل اکنون بهانه لازم برای پاسخ و تشدید تنش را در اختیار دارد. لذا باید اذعان کرد که اکنون توپ در زمین اسرائیل است.
با این همه، در هر نقطه از جهان، بهگاه اوج گرفتن تخاصمها و امکان تهاجم یا بهاصطلاح نزدیک شدن ساعت «صفر»، تحلیلها اهمیتی ندارند، بلکه «تصمیمها» مهماند. این تصمیمها معمولا مبتنی بر مواجهه با بدترین سناریوی ممکن است و در «حلقه اصلی تصمیمگیری» طرفین صورت میگیرد, جایی که دیگران را راهی به آنها نیست!
تاثیرات 7 اکتبر بر روابط خارجی اسراییل
6 اکتبر، اسرائیل در آستانه عصری جدید در یک قدمی توافق صلح با عربستان سعودی قرار داشت. بسیاری تصور میکردند که درگیری تاریخی اسرائیل با فلسطینیها که تاریخی 75 ساله دارد، در حاشیه قرار گرفته است، اما همه چیز پس از 7 اکتبر تغییر کرد. امروز، اسرائیل بیش از هر زمان دیگری به بازیگری منفور در سطح جهانی تبدیل شده است. توافق صلح این بازیگر با عربستان سعودی متوقف شده و مساله فلسطین در کانون توجه همسایگان عرب اسرائیل قرار گرفته است. همزمان اسرائیل با متحدش آمریکا چالشهای تلخی را تجربه میکند و فضای فیزیکی این بازیگر بهدلیل خطرات در مرزهای شمالی و جنوبی تاریکتر شده است.
7 اکتبر به سان شوک پرقدرت به اسرائیل وارد شد. در آن بازه زمانی احساس امنیت و اعتقاد به قدرت ارتش از میان رفت و غزه آماج حملاتی مرگبار قرار گرفت؛ حملاتی که اسرائیل را در سطح جهان تحت فشار قرار داد و منزوی کرد. به ادعای ناظران، این انزوا میتواند بیشتر از حمله حماس تهدیدی برای آینده این بازیگر باشد.
بنی موریس، مورخ اسرائیلی در وال استریت ژورنال مدعی شد: «اسرائیل بعد از سالها، برای اولین بار زیر سوال میرود. پیشتر این بازیگر در سال 1948، زمانی که رویاروی پنج کشور عربی قرار گرفت، چنین تجربه تلخی را چشید. امروز موج همدردی جهانی با اسرائیل کاهش یافته، بالاخص آن که تصاویر فلسطینیان گرسنه و جانباخته در غزه افکار عمومی را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. تصاویری که در سرتاسر جهان پخش شده نشان میدهد بخشهایی از نوارغزه به آوار تبدیل شده و بهگفته مقامات بهداشتی فلسطین بیش از 33 هزار فلسطینی کشته شدهاند.
عادیسازی روابط اسرائیل با عربستان متوقف شده، درحالیکه روابط این بازیگر با متحدان عرب مانند مصر و اردن بههم ریخته است. معترضان طرفدار فلسطین با ازدحام در خیابانهای پایتختهای غربی، خواهان نابودی اسرائیل شدهاند. افزایش یهودستیزی نه تنها اسرائیلیها، بلکه یهودیان سراسر جهان را شوکه و نگران کرده است. همه اینها این احساس را در داخل سرزمینهای اشغالی تقویت میکند که این اسرائیل فقط میتواند به خودش تکیه کند.
میکا گودمن، نویسنده و فیلسوف اسرائیلی، مدعی است: «اسرائیل درگیر یک دوراهی شده است؛ از یک طرف باید غرب دوستش داشته باشد، اما دشمنانش در خاورمیانه از او بترسند تا حیاتش بدین شکل تضمین شود.»
با ادامه یافتن جنگ در غزه، اسرائیلیها هنوز نمیدانند که آیا بدترین سناریو در راه است یا خیر. رویارویی با حزبالله لبنان که میتواند در قاب انتقام تهران از تلآویو نیز تعبیر شود، طبیعتا قادر است معادلات را آشفتهتر کند. با این همه، شرایط زمانی پیچیدهتر میشود که اسرائیل آثار منفی جنگ بر اقتصاد خود را نیز بهتدریج لمس کند.
امروز صدها هزار نفر از نیروهای ذخیره مجبور به ترک مشاغل خود برای جنگیدن در جنگ شدهاند. در میان همه اینها، اسرائیل به هیچ یک از اهداف جنگی خود یعنی بازگرداندن گروگانها و شکست حماس دست نیافته است.
برای رهبری سیاسی اسرائیل، 7 اکتبر این ایده را بهچالش کشید که درگیری با فلسطینیها را میتوان با ترکیبی از اقدامات امنیتی و انگیزههای اقتصادی مهار کرد. بنیامین نتانیاهو تصور میکرد قادر است با ایجاد شکاف میان رهبری تشکیلات خودگردان در کرانه باختری و حماس در غزه، قدرتش را تثبیت کرده و بدینطریق به راه حل دو کشوری پایان دهد. اسرائیل بر این باور بود که علیرغم تداوم اشغال کرانه باختری و حضور رقبا در مرزهای جنوبی و شمالی، میتواند از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی پیشرفت کند، اما این فرضیه شکست خورد.
اسراییل و مساله بهرسمیت کشور فلسطین
مهمترین خواستهای که منتقدان آمریکایی جنگ در غزه از بایدن خواستهاند این است که ارائه کمکهای نظامی که قبلاً توسط کنگره تخصیص داده شده را متوقف کند. ایالات متحده در طول تاریخ بسیار بیشتر از هر کشور دیگری به اسرائیل کمک نظامی کرده و حالا واشنگتن قرار است تا سال 2028 سالانه 3.8 میلیارد دلار بیشتر از این کمک کند.
اما رئیسجمهور آزادی عمل قابلتوجهی برای به تاخیر انداختن، تسریع، یا حتی انکار انتقال نظامی خاص دارد. بایدن حتی از نظر قانونی نیز ملزم به توقف کمک مالی به جنگ اسرائیل است. در ماه مارس، هفت سناتور آمریکایی از بایدن خواستند تا مفاد قانون کریدور کمکهای بشردوستانه را اعمال کند که ایالات متحده را از ارسال کمک به هر کشوری که «حمل یا ارسال کمکهای بشردوستانه ایالات متحده را ممنوع یا محدود میکند» منع میکند. علاوه بر این، سیاست انتقال تسلیحات متعارف در صورتی که احتمال استفاده از این تسلیحات برای ارتکاب «نقض جدی قوانین بینالمللی بشردوستانه» وجود داشته باشد، مانع از ارسال سلاحها خواهد شد.
در این میان، اصلاحیهای در قانون کمکهای خارجی وجود دارد که رئیسجمهور را از ارسال کمک به هر واحد نظامی که «مرتکب نقض فاحش حقوق بشر» شده ، منع میکند. تخمین زده میشود که تعداد کودکانی که تنها در سه هفته اول جنگ در غزه کشته شدهاند، بیشتر از تعداد کشتهشدگان سه سال گذشته در تمام درگیریهای جهانی باشد.
راه دیگری که ممکن است بایدن اتخاذ کند این است که کشور فلسطین را بهرسمیت بشناسد. در 29 ژانویه، دیوید کامرون، وزیر خارجه بریتانیا، پیشنهاد کرد که بریتانیا ممکن است به طور یکجانبه کشور فلسطین را به رسمیت بشناسد. دو هفته بعد، امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه نیز بههمین ترتیب گفت: «بهرسمیت شناختن کشور فلسطین برای فرانسه یک تابو نیست.» بایدن این قدرت را دارد که کشور مستقل فلسطین را از طریق اقدامات اجرایی بهرسمیت بشناسد. رئیسجمهور ایالات متحده، هری ترومن، در سال 1948 که بهطور یکجانبه اسرائیل را بهرسمیت شناخت، از این قدرت استفاده کرد. حمایت از راه حل دو کشوری، موضع رسمی دولت آمریکا، تحت رهبری دموکراتها و جمهوریخواهان، برای دههها بوده است.
بهرسمیت شناختن کشور فلسطین تنها چیزی است که یک آرزوی دو حزبی بوده است. هر یک از این گزینهها با خطراتی همراه است. حتی سادهترین راه برای آمریکا یعنی- پسگرفتن پیشنهادات پیمان دفاعی متقابل به عربستانسعودی در ازای به رسمیت شناختن اسرائیل - مستلزم آن است که بایدن از امیدهای خود برای پیشرفت دیپلماتیک منطقهای همتراز با کمپ دیوید یا توافقنامه اسلو چشمپوشی کند.
طبیعتا چنین گزارههایی واکنش تند حامیان آمریکایی اسرائیل را بهدنبال دارد. با این حال اگر قرار براین باشد تا بایدن در ارتباط با اسرائیل از رویکرد سختی پیروی کند، منطقه نفس راحتی خواهد کشید، اما کمک به اسرائیل در جنگی که همچنان جان غیرنظامیان فلسطینی را میگیرد نیز به طور فزایندهای ناپایدار است.
انتهای پیام/