اقوام، خاندان‌ها و ایلات کهن قزوینی

اقوام، خاندان‌ها و ایلات کهن قزوینی
اقوام، خاندان‌ها و ایلات کهن قزوینی
در حال حاضر با اقوام گوناگون و متعددی در قزوین مواجه هستیم که در شرایط موجود، می‌توان آن‌ها را به اعتبار زبان، فرهنگ و وابستگی‌شان به قوم، ایل یا طایفه خاصی مشخص کرد، این سرزمین در طی سالیان دراز به دلیل آب‌وهوای مناسب و دشت‌های حاصل‌خیز و وجود دریای کاسپین در شمال و کوه‌های منحصربه‌فرد پیرامون آن،‌ هماره مقصد لشکرکشی، مهاجرت و سیاحت‌گاه خاورشناسان و جهانگردان متعدد بوده است.
در حال حاضر با اقوام گوناگون و متعددی در قزوین مواجه هستیم که در شرایط موجود، می‌توان آن‌ها را به اعتبار زبان، فرهنگ و وابستگی‌شان به قوم، ایل یا طایفه خاصی مشخص کرد، این سرزمین در طی سالیان دراز به دلیل آب‌وهوای مناسب و دشت‌های حاصل‌خیز و وجود دریای کاسپین در شمال و کوه‌های منحصربه‌فرد پیرامون آن،‌ هماره مقصد لشکرکشی، مهاجرت و سیاحت‌گاه خاورشناسان و جهانگردان متعدد بوده است.

گزارش نشریه تقاطع شماره 24 | قزوین، سرزمینی است که همواره بسیاری از اقوام ایرانی را در پیوندهای تاریخی در برگرفته و تمدنی چند هزار ساله را در پهنه خود نهفته دارد. این سرزمین به دلیل داشتن موقعیت ژئوپلیتیکی و استراتژیکی در مسیر شاهراه غرب به شرق و جاده ابریشم در طی قرون متمادی، پیوسته خاستگاه فرهنگ، تمدن و زبان این مرز و بوم بوده است. در دوران تاریخی، سرزمین قزوین جزو ناحیه ماد بزرگ (سفلی) به‌شمار می‌رفته و همواره بین ساکنان نواحی شمالی و شمال‌غربی آن با سرزمین دیلم و منطقه همدان و ری ارتباط و پیوستگی وجود داشته است.

مردم ساکن این سرزمین به‌جز آن‌ها که در قسمت رودبار، الموت و کوهپایه می‌زیستند، دیگران به علت موقعیت خاص جغرافیایی سرزمین خود که در کنار شاهراه‌های عمده قرار داشتند، در معرض حوادث، رویدادهای تاریخی و هجوم گروه‌های مختلف بودند که یا برای استفاده از امکانات این منطقه و یا مسائل سیاسی و اجبار حکومتیان از نواحی دیگر به این سرزمین آمده و در آن مستقر شدند.

کاوش‌ها و یافته‌های باستان‌شناسی در دشت قزوین، نشان‌گر مرحله یک‌جانشینی و کشاورزی در هزاره هفتم پیش از میلاد و برخورداری ساکنان آن از صنایع اولیه و نظام اجتماعی است. منازل مسکونی، معبد، کارگاه‌های صنعتی، اشیای زینتی، مجسمه‌ها، انبارهای غله و... از تمدن دیرپای مردمان این سرزمین در هزاران سال پیش حکایت دارند.

قزوین، سرزمینی با اقوام مختلف

قزوین در دوره‌های پیشین، از مراکز مهم تمدن پیشاتاریخ بوده و شامل سرزمینی میان شهریار، جلگه ری و دشت قزوین بوده‌ و یکی از مهم‌ترین کانون‌های جمعیتی و تمدنی فلات مرکزی ایران به شمار می‌رفته است. یافته‌های باستان‌شناسی از تپه‌های سه‌گانه سگزآباد در جنوب قزوین، نشان دهنده زیستگاه‌های انسانی متعددی در هزاره‌های پیش از میلاد بوده است. همچنان‌که مطالعات باستان‌شناسی در تپه‌ شیزر، خُله کوه و تپه‌های تات یک و دو تاکستان این فرضیه را تایید می‌کند.

در حال حاضر با اقوام گوناگون و متعددی در این سرزمین مواجه هستیم که در شرایط موجود، می‌توان آن‌ها را به اعتبار زبان، فرهنگ و وابستگی‌شان به قوم، ایل یا طایفه خاصی مشخص کرد. این سرزمین در طی سالیان دراز به دلیل آب‌وهوای مناسب و دشت‌های حاصل‌خیز و وجود دریای کاسپین در شمال و کوه‌های منحصربه‌فرد پیرامون آن،‌ هماره مقصد لشکرکشی، مهاجرت و سیاحت‌گاه خاورشناسان و جهانگردان متعدد بوده است.

با این همه، اینکه نخستین تمدنی که در سرزمین قزوین شکل گرفته متعلق به کدام یک از اقوام بوده، به درستی مشخص نیست و فرضیه‌های مختلفی در این باره مطرح شده است. برخی تاریخ‌نگاران، دشت قزوین را در هزاره‌های پیش از میلاد، زیستگاه قوم «آمارد» ذکر کرده‌اند؛ قومی که «هرودوت» از آن به‌عنوان پارس‌های کوچ‌نشین و صحراگرد یاد کرده‌ است. یافته‌های باستان‌شناسی در جنوب سرزمین قزوین به‌ویژه محدوده تپه‌زاغه و تپه گورستان سگزآباد نه تنها نشانگر تمدنی کهن بسیار پیشتر از قوم «آمارد» است که گویای آن است که ساکنان اولیه این سرزمین به لحاظ تمدنی و فرهنگی نسبتی با این قوم ندارند.

در حالی که جزئیات مردم‌شناسی ساکنان اولیه سرزمین قزوین به‌درستی معلوم نیست و هنوز پازل تاریخی آن تکمیل نشده است، اما تا آنجا که می‌توان از میان منابع مختلف به‌دست آورد، شناخته شده‌ترین قومی که گمان می‌رود از حدود هزاره ششم قبل از میلاد تا دوره هخامنشیان کم و بیش در ناحیه قزوین می‌زیسته‌اند، «ماد»ها باشند که در این دوره، این سرزمین همواره مورد تاخت و تاز اقوام و قبایل مختلف، از جمله اقوام دیالمه طبرستان، قرار داشته است. برخی، «تات»ها را بر جای ماندگان قوم «ماد» در سرزمین قزوین می‌دانند.

قزوین در دوران ماد، آباد بوده و در دوره هخامنشی‌ها مردان این سرزمین، به دلیری شهرت داشته‌اند. حسن پیرنیا در «ایران باستان» از مردمانی به نام «مرد» در سرزمین قزوین یاد می‌کند که از فرستادن نماینده به نزد اسکندر و اظهار اطاعت خودداری کردند.

این سرزمین در دوران اولین امپراطوری ایران، بخشی از ماد بزرگ به حساب می‌آمده و با بقیه سرزمین‌های امپراطوری، تعاملات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره داشته است. امپراطوری هخامنشی که خاستگاهش سرزمین جنوبی ایران است؛ سرزمین ماد را از نظر سیاسی تحت نفوذ خود قرار داد.

قزوین؛ از دژ نظامی تا شهر ساسانی

در دوران ساسانیان، موقعیت کنونی شهر قزوین به صورت دژ نظامی درآمد و استقرار نظامیان در این دژ، زمینه را برای مهاجرت به این سرزمین شدت بخشید، اما این مهاجرت آنگونه نبود که بافت و ساختار ساکنان این سرزمین از بلندی‌های الموت تا مناطق جنوب و جنوب غربی آن را دستخوش تغییرات جدی قرار دهد. برخی این دژ را متعلق به دوره‌های قبل می‌دانند که در دوره ساسانیان به دلیل اهمیت ویژه سرزمین قزوین و به منظور مقابله با تاخت و تازها و تهاجم پیوسته دیلمیان به این سرزمین تقویت و گسترش یافته است.

شهر قزوین در این دوره بنا به ملاحظه نظامی پیرامون دژ نظامی آن تاسیس شد. مؤلف «مرآت البلدان»، بانی قزوین را شاپور ابن اردشیر بابکان می‌داند که این شهر را جهت مقابله با حملات و سرکشی‌های دیلمیان یا دیالمه ساخته و «شاد شاپور» نامیده ‌است. گرچه حمداله مستوفی در تاریخ گزیده، موسس شهر قزوین را شاپور اول و عبدالکریم رافعی در التدوین فی اخبار قزوین و زکریای قزوینی در آثارالبلاد و یاقوت حموی در معجم البدان، قزوین را از بناهای شاپور ذوالاکتاف [شاپور دوم] نگاشته‌اند.

تاسیس شهر قزوین، زمینه را برای مهاجرت گسترده به سرزمین قزوین فراهم آورد. هر چند تصرف این سرزمین در نتیجه اشغال قلمرو بزرگ ایران در دوره ساسانیان توسط اعراب، ترکیب جمعیتی و بافت و همگونی فرهنگی و اجتماعی قزوین را دستخوش تغییرات بنیادین کرد.

سرزمین قزوین در سال 24 هجری توسط «براءابن عازب» که از جانب «مغیره ابن شعبه» والی کوفه ماموریت یافته بود، گشوده شد. فتح منطقه نخست از طریق مذاکره و قبول شرایط صلح از جمله پرداخت جزیه توسط ساکنان این سرزمین انجام گرفت، اما شورش مردم قزوین علیه اعراب، موجب لشکرکشی دیگر و استقرار فاتحان عرب گشت و به این ترتیب منجر به حضور اعراب در منطقه گردید.

ابن فقیه در این باره می‌نویسد: « براء پس از فتح قزوین، پانصد تن از مسلمانان از آن جمله، طلحه این خویلد اسدی، مسیره عایدی و گروهی از این تغلب را در میان ایشان [مردم قزوین] گذاشت و اراضی که صاحبی نداشت به آنان تیول داد...».

به رغم فتح قزوین، اما مقاومت دیلمیان که بر کوهستان‌های شمالی و شمال‌غربی این سرزمین استیلا داشتند در برابر سپاه عرب آن چنان بود که فاتحان را ناچار کرد در قزوین، زمین گیر شده و راهی برای فتح و دستیابی به سرزمین شمالی و مناطق حاشیه دریای کاسپین که اعراب آن را «بحر قزوین» می‌خواندند (و نیز همچنان می‌خوانند)، نیابند. از این رو قزوین، به سرحد و مرز بین سرزمین‌های فتح شده اسلامی و مناطق دست‌نیافته شمالی تبدیل شد. برای دفاع از ثغور قزوین بود که احادیثی به نقل از پیامبر عظیم‌الشأن اسلام (ص) به منظور تشویق و تحریک اعراب برای حضور در سرزمین قزوین جعل شد. از جمله بیش از سی و چند حدیث جعل شده، «قزوین، باب من ابواب الجنه» است که امروز به استناد همان، قزوین را مینودر نیز می‌خوانند!

تغییرات بنیادین در نتیجه حضور اعراب

حضور گسترده اعراب در شهر قزوین که به پایگاه گسترده نظامی مرزی تبدیل شده بود، آنگونه بود که مولف فتوح البلدان می‌گوید: «قزوین آخرین حدی بود که سپاهیان کوفه در اختیار داشتند.» این در حالی بود که توسعه یک منطقه مرزی تنها از طریق اسکان جمعیت عرب و ایجاد یک بافت فعال و پر رونق اقتصادی و ایجاد انگیزه‌های عقیدتی میسر بود.

پس از ورود اسلام، روند شهرسازی و گسترش بافت مسکونی در قزوین، شتابی دوچندان گرفت تا آن‌جا که در مدتی کوتاه به عنوان «باب الجنه» یا دروازه بهشت نامیده شد. در ادامه این روند، موسی الهادی عباسی هنگامی که در سال 169 هجری عازم ری بود، چون به قزوین رسید، دستور داد برای اسکان جمعیت رو به فزونی اعراب در سرزمین قزوین، آن هم 140 سال پس از تصرف آن، شهری در نزدیکی شهر شاپوری قزوین بسازند.

شهری که در ادامه گسترش بافت مسکونی شهر قزوین، آنگونه که حمداله مستوفی نوشته است داخل دیزج (محله دیمج کنونی) و جوسق قرار داشته و آن را شهرستانک می‌گفتند. در متون تاریخی به وجود شارستان و حصار بافت شهری قزوین و مسجد جامع در درون حصار شهر و همچنین باروی قزوین و بازارهای درون آن اشاره شده است.

هویت مرزی قزوین تا سده‌های اولیه اسلام (اول و دوم) ادامه پیدا کرد و تشدید شد؛ به‌ویژه ابعاد سیاسی منطقه به شدت پر رنگ گردید؛ ولی انتقال مراکز قدرت جهان اسلام از بین‌النهرین به خراسان بزرگ این موقعیت سیاسی را تغییر داد، هر چند در این دو قرن و پس از آن، در پی افزوده شدن بخش‌ها و محله‌های تازه به شهر، تازه واردانی در آنها نشیمن می‌گزیدند که عمده آنها را گروه‌های طایفه‌ای تشکیل می‌دادند و بر همین اساس، بافت جمعیتی شهر قزوین به اقلیتی از ساکنان اولیه تات و اکثریت عرب تبدیل شده بود.

حمداله مستوفی در تاریخ گزیده، 31 خاندان یا آنگونه که او نوشته «قبایل» ساکن قزوین را در دو گروه عمده «السادات» و «العلماء الاکابر» نام برده که عبارتند از: افتخاریان، بازداران، برهانان، حنفیان، خالدیان، خلیلان، دبیران، رافعان، زاکانان، زبیریان، زادانیان، شیرزادیان، طاوسیان، عباسیان، غفاریان، فیلواکوشان [طایفه‌ای از دیلمیان]، قضویان، قراولان، قرایان، کرجیان، رانسیان، رکیاآن، ماکانان، مستوفیان [خاندان حمداله مستوفی]، مومنان، مختاریان، معافیان، مرزبانان، نیشابوریان و یولاتیموریان.

هجوم مغولان و قتل عام نیمی از قزوینیان

از سده پنجم هجری با قدرت گرفتن ترکان سلجوقی و ورود آنان به سرزمین‌های داخلی ایران، روند مهاجرت به سرزمین قزوین نیز دستخوش تغییر شد و این بار ترکان سلجوقی بودند که به منظور تسلط بر مناطق تازه فتح شده، تلاش کردند ترکیب جمعیتی آنها را با مهاجرت اقوام ترک تغییر دهند. در این دوره، بسیاری از ساکنان سرزمین قزوین ناچار به فراگیری زبان ترکی شدند، اما این سلسله نتوانست بافت جمعیتی و ترکیب فرهنگی این منطقه را آنگونه که انتظار داشت تغییر دهد. سلاجقه در ادامه حکومت خود، فارسی را زبان رسمی و درباری قرار دادند و منشاء خدمات مهمی به این زبان و عمران و آبادانی شهرها و گسترش فنون و دانش در دوران استیلای خود شدند.

هجوم مغولان به سرزمین ایران در دوره خوارزمشاهیان، قزوین را دستخوش فجایع دردناک بسیاری کرد که قتل‌عام نزدیک به نیمی از ساکنان این شهر از آن جمله بود. براساس نوشته منابع مختلف از جمله ظفرنامه حمداله مستوفی، هفتم شعبان سال 617 قمری، سپاه مغول در ادامه تهاجم گسترده خود به سرزمین ایران، به فرماندهی «سبتای» (یا سویدای) به قزوین حمله‌ور شد. مردم قزوین با بستن دروازه‌ها، سه روز مقاومت کردند، اما روز چهارم با شکسته شدن مقاومت آنان، جنگ به داخل شهر کشیده شد.

قزوینیان تلاش کردند با نبرد تن به تن، مقابله با سپاه درنده خوی مغول را ادامه دهند، ولی سرانجام مغولان با کشتن قریب 50 هزار قزوینی بر شهر استیلا یافتند و با غارت شهر به آنان هم که به مسجد جامع پناه برده بودند رحم نکردند و با کشتن این افراد، مسجد را به آتش کشیدند.

قزوین پس از خوارزمشاهیان نیز آبستن حوادث بسیار بود که لشکرکشی‌های مستمر هولاکوخان مغول برای فتح قلاع اسماعیلیه در الموت و برانداختن آنان، یکی از این رخدادها بود. در دوره ایلخانان که به مدت هشتاد سال بر ایران حکم راندند، تغییرات جمعیتی گسترده‌ای در سرزمین قزوین روی نداد، اما پایان حکمرانی ایلخانان و رخدادهای پس از آن، زمینه تحولات عمیقی را با تبدیل این شهر به پایتخت صفویان در میانه سده دهم فراهم کرد.

به سختی می‌توان بازتابی از تحولات جمعیتی پیش از زمان تعیین قزوین به مرکزیت سیاسی کشور را در منابع یافت، اما با انتقال پایتخت از تبریز بـه قزوین در اواسط سـلطنت شاه تهماسب (930-984 قمری) جمعیت این شهر به یکباره دچار تحول شگرفی شد. چنانکه گروه‌های گوناگونی از دربار تبریز، دیوانیان، رؤسای لشکری و کشوری و قبایل منسوب به ترکان مهاجر آناتولی، قفقاز و علمای شیعی از جبل عامل به قزوین آمده و در دارالسلطنه ساکن شدند. شرایط ویژه منطقه قزوین باعث افزایش قابل توجه مهاجرت و به‌تبع آن جمعیت شهر در ایـن دوران شد؛ اما انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان در 1006 قمری نیز به همان اندازه انتقال از تبریز برای این شهر نوسان جمعیتی داشت، به طوری که، یکباره موقعیت سیاسی و اجتماعی قزوین دچار نقصان گردید.

صورت‌بندی قومی در دوره پایتختی

در دوران پایتختی، شهر قزوین با مرکزیت سیاسی به گونه منحصربه فردی از ترکیب جمعیتی و صورت‌بندی قومی اجتماعی متنوعی برخوردار شد. تاجیکان (ترکمانان)؛ ترکان قزلباش (ایلات ترکمن)، کُردان و همچنین گرجیان و چرکسان (قفقاز) از جمله اقوام و طوایفی بودند که در این دوره به قزوین مهاجرت کردند و هر یک در ساختار سیاسی و دیوانی و نظامی صفویان، مقام و منصب و شغلی بر عهده گرفتند. علاوه بر اینان باید علما و سادات را نیز افزود که عموما از منطقه جبل عامل لبنان عازم پایتخت صفویان شده بودند.

قزوین در طول تاریخ از جمله شهرهای مهاجرپذیر سرزمین ایران بوده، به خصوص در دوران پایتختی که در این دوره با اضافه شدن گروه‌های جدید با فرهنگ‌ها و زبان و آداب و رسوم مختلف در میان جمعیت بومی، تحولات خاصی در ساختار شهری این دوره قزوین ایجاد شـد، از ایـن رو با ورود گروه‌های تازه اجتماعی و رشد جمعیت در ادامه مرکزیت سیاسی، نیاز به فضاهای شـهری جدیدی نیز پیدا کرد.

از پیامدهای ورود عناصر جدید جمعیتی به قزوین، بخش‌بندی قومی و فرهنگی در محله‌های شهر بود؛ به طوری که شهر به دو بخش شمالی و جنوبی میـان ترکان و تاجیکان ساکن این شهر تقسیم شد، قسمت شمالی و شمال غربی، یعنی محله‌های درب‌کوشک و شیخ‌آباد و گوسفند میدان و قملاق و دیمج، بیشتر جایگاه اتراک و نیـز توقفگاه امرا و درباریان و خدمه و مأمورین دربار صفویه بود کـه بـه مناسبت معاشرت و مراوده دائمی عموما به زبان ترکی سخن می‌گفتند. در صورتی که محله‌های شرقی و جنوبی و مرکزی، یعنی پنبه‌ریسه، راه‌چمان، راه‌ری، خندق‌بار، مغلاوک، آخوند، سکه شریحان و خیابـان کـه کمتر با مأموران و درباریان تماس داشتند، عموما فارسی زبان بوده و تُرکی نمی‌فهمیدند.

ساختار حکومتی صفوی در یگانگی سیاسی و مذهبی میان عناصر نژادی و قومی تجانس کلی در کشور فراهم کرد، اما در چینش عناصر قومی و فرهنگی در درون سـاختار حکومت، دارای چنان ناهمگونی‌هایی بود که نتوانست تجانسی در نقاط مهم شهری از جمله قزوین فراهم آورد. برهمین اساس چالش‌های متعددی در این نواحی قابل انتظار بود؛ این چالش‌ها فقط متوجه رقابت‌های بین قبایل نبود، بلکه به خصومت عناصر بومی و مهاجران نیز منجر شد. درنتیجه به علت نداشتن وحدت اجتماعی در ایـن دوره، چند دستگی میان آنها حاکم شد و اینان هیچگاه نتوانستند به الگوی مشترکی در میان خود برسند.

ترکان، اکراد، لرها و لک‌ها؛ اقوام قزوینی

به سبب تمایل نداشتن شاه عباس برای اسکان گروه‌های قبایـل تُرکان قزلباش در اصفهان، گروه‌هایی از آنان، به ویژه ترکان، به صورت قبیله‌ای در قزوین و یا در اطراف آن ساکن شدند، ولی زمان بسیاری طول کشید که خصلت‌های قبایلی در نزدشان کمرنگ شود. با این همه، استقرار این قبایل در اطراف قزوین و البته برخی تحولات جمعیتی دیگر در دوره قاجاریه، سبب تغییرات گسترده زبانی در مناطق جنوبی، غربی و شرقی این سرزمین شد؛ به گونه‌ای که امروز اکثریت ساکنان روستاهای این مناطق، تُرک زبان هستند.

علاوه بر این قبایل، شاهسون‌ها شامل طوایف و تیره‌های افشار، اینانلو، بغدادی، نیکی‌چی، نانکی، پاپایی، زرگر، دوقوزلی، سلدوز، قره قوینلو، بارجانلو و عبدا... از جمله دیگر ترکان ساکن مناطق جنوبی و شرقی قزوین هستند که در دوره‌های صفویه، افشاریه و قاجاریه به این سرزمین کوچانده شده‌اند.

به نظر می‌رسد ورود گروه‌های اکراد به قزوین هم دوره پایتختی این شهر آغـاز شـده باشـد، چنا‌نکه در سال 961 هجری قمری، شاه تهماسب اول به خلیل خان رییس قبیله کُرد سیاه منصور، بخش ابهر و زنجان و سلطانیه را هدیه کرد به شرط آنکه او سه هزار نفر از سپاهیان خود را به ارتش شاه (قزلباشان) ملحق سازد. اکراد، علاوه بر این دوره، در دوره‌های قاجاریه و پهلوی اول نیز به قزوین کوچانده شده و در حال حاضر در نقاط مختلف استان ساکن هستند.

ایلات و طوایف، کاکاوند، غیاثوند، سلخوری (شامل تیره‌های: سلخوری، خاتونی سلخوری، کماسی[کیماسی] سلخوری، محمدبیگی سلخوری، یارکه سلخوری، گل گل سلخوری)، جلیلوند (شامل تیره‌های: خسروخانی، علی همت‌خانی، هاشم‌خانی، حسن‌خانی)، رشوند، باجلان، جلالوند (شامل تیره‌های: غلامحسنی، تیره‌قمر مشهور به کلاسان، تیره دوردشت، عباسیان علیا و کریان)، درویشوند (شامل تیره‌های: اصلان بیگی درویشوند، بید بیگی درویشوند، بابو، حسنوند، زنگیوند درویشوند، کولیوند درویشوند، ولی بیگی درویشوند، یاری بیگی درویشوند، جهانگیر و میراشه یا امیرشاه)، سلطانشاهی، کلهر، کرمانی، بهتویی، یمنی و ولی یاری از این دسته‌اند.

هم‌چنان‌که در این دوره‌ها، گزارش‌های متعددی از کوچانده شدن عشایر و ایلات لُر و لک به این سرزمین در دست است که هم اکنون در شمار قابل توجهی از روستاهای مناطق شرقی، شمال‌غربی و غربی استان مستقر هستند. ایلات مافی، چگینی (شامل تیره‌های: بهاریوند، بابایی، پیرمردوند، پاچناری، خرکانی، درویشوند، کل‌وند، گوگیر، گودرزوند، مال میر، میرخواند، مختاروند، نظامی وند و پیرقلیوند) و مالمیر از جمله این عشایر و ایلات لُر و لک می‌باشند.

زرگرها و مراغی‌ها، اقوام مهاجر قزوینی

از جمله دیگر اقوام مهاجر به قزوین در ادوار مختلف که البته مقطع زمانی مهاجرت آنان به این سرزمین به درستی مشخص نیست و روایت‌های مختلفی در این باره گفته شده، زرگرها و مراغی‌ها هستند. زرگرها که در روستای به همین نام در شهرستان آبیک ساکن هستند خود را «رومانو» و اروپایی می‌دانند؛ گرچه مستندات مُتقنی برای اثبات ادعای خود ندارند و تاکنون نیز پژوهش جامعی در این خصوص به‌ویژه زبان محاوره مورد استفاده آنان انجام نگرفته است.

اما مراغی‌ها که به نظر می‌رسد در اوایل دوره اسلامی به قزوین مهاجرت کرده و در شماری از روستاهای الموت ساکن شده‌اند، به منظور حفظ آیین مذهبی خود که برخی آن را زرتشتی می‌دانند، تن به مهاجرت به کوهستان‌های شمالی این سرزمین داده‌اند.

شماری از تاریخ‌نگاران و مردم‌شناسان بر این باورند که مراغی‌ها پس از گرویدن به اسلام، ابتدا شیعه زیدی مذهب بوده و سپس اثنی عشری شده‌اند، اما برخی دیگر معتقدند آنان همچنان زرتشتی هستند. صرف نظر از باورهایی که اثبات آنها به سادگی ممکن نیست، مهمترین طایفه مراغی‌ها، «پرهیزکاری»ها هستند که زبان رایج در میان این طایفه بیشتر به زبان «تاتی» الموتی نزدیک است تا زبان خاص مراغیان.

مرکزیت تجاری قزوین و تغییرات جمعیتی

مهاجرت جمعیتی به قزوین، پس از دوره صفویه نیز در دوره‌های زندیه و افشاریه ادامه داشته، اما آنچنان نبوده که بتواند ترکیب جمعیت این سرزمین را دچار تحول نماید. این تحول را باید در دوره قاجاریه به ویژه از مقطع سلطنت ناصرالدین شاه جستجو کرد. در این دوره، با افزایش تعاملات سیاسی و دادوستدهای تجاری ایران با روسیه، قفقاز و اروپا، شهر قزوین از آن رو که در گیلان امکان دپو و نگهداری طویل‌المدت مال‌التجاره‌های وارداتی و صادراتی به دلیل رطوبت بالا و فسادپذیری وجود نداشت، به بندر خشک و مرکز تبادل بازرگانی و تجاری تبدیل شد.

مجموعه بزرگ تجاری، باراندازی، اقامتی و خدماتی موسوم به «سعدالسلطنه» که در دوره ناصرالدین شاه توسط باقرخان سعدالسلطنه حاکم قزوین در این شهر احداث گردید؛ ناشی از ضرورت‌های این دوره بود که قزوین به نوعی به مرکز تجارت خارجی ایران تبدیل گردید و بسیاری از تجار و بازرگانان از مناطق مختلف کشور به قزوین آمدند و با ایجاد دفاتر تجاری، فعالیت‌های گسترده‌ای را در این شهر سامان داده و ماندگار شدند.

اکنون خاندان‌های بسیاری را می‌توان در میان قزوینیان جستجو کرد که به دلایل مختلف از جمله در دوره قاجاریه به این شهر آمده و در آن ساکن شدند. خاندان‌های امینی، مجابی، شهیدی، صالحی، رضوی، یزدی، کرمانی، اصفهانی، تبریزی، خراسانی، شیرازی، گیلانی، زنجانی، زنجانچی، تهرانچی، کرمانشاهی، کرمانشاهانی، خمسه‌ای، نایینی، زواره‌ای، اردکانی، مرندی، همدانی، کاشانی، اردبیلی، ساوجی و... از آن جمله‌اند. گرچه خاندان‌های دیگری را چون سیدجوادی، دبیرسیاقی، شیخ‌الاسلامی، قافله‌باشی، تقوی و... را نیز می‌توان در این سیاهه قرار داد که آنان هم در دوره صفویه و از جبل عامل لبنان به قروین مهاجرت کردند و امروز در زمره خانواده‌های دیرینه قزوینی به شمار می‌آیند.

علاوه بر اقوام جمعیتی که هر یک به دلایل مختلفی در ادوار مختلف به سرزمین قزوین مهاجرت یا کوچانده شده و امروز در شمار قزوینیان به حساب می‌آیند، ارمنیان (ارامنه) را می‌توان مهمترین مهاجران مذهبی به این سرزمین از دوره صفوی دانست. گرچه امروز شمار ارامنه قزوینی به تعداد انگشتان دو دست نزدیک شده، اما روزگاری تعداد آنان در جای جای سرزمین قزوین بیش از 500 خانوار بوده است و پیروان آیین مسیح (ع) در نهایت همزیستی با مسلمانان زندگی کرده و می‌کنند.

آنچه‌ در طول تاریخ خصوصا از دوره هخامنشیان بدین سو، سبب شد تا اقوام، ایلات و خاندانهای هاجر یا کوچانده شده به قزوین، در گذار پُر فراز و نشیب تاریخ همچنان در این سرزمین بمانند و نه تنها قزوین را موطن خود دانسته، بلکه به قزوینی بودن خود نیز ببالند، رواداری اجتماعی، حُسن همزیستی و میهمان‌نوازی مردمان این سرزمین بوده است.

سرزمینی که از گذشته‌های بسیار دور مرکز همگرایی اقوام ایرانی و آیین‌های توحیدی بوده و رواداری اجتماعی و میهمان‌نوازی مردمان آن باعث شده تا قزوین، همه اقوام ایرانی را در خود بپذیرد و به رغم تفاوت‌های اجتماعی و فرهنگی و گاه مذهبی، در نهایت همزیستی در کنار یکدیگر زندگی کنند. هم‌چنان‌که در 50سال اخیر و در نتیجه ایجاد شهرک‌های صنعتی و واحدهای تولیدی در استان، شاهد مهاجران بسیاری به‌ویژه از مناطق و استان‌های شمالی کشور به قزوین بوده و هستیم.

منابع این نوشتار نزد نشریه محفوظ است.


انتهای پیام/

https://www.titrqazvin.ir/news/12292

مطالب پیشنهادی از سراسر وب